مثلا اگر کافه کا بسته نشده بود. می رفتم میخزیدم پشت همان میز قراضه ی زیر دوچرخه ای که به سقف وصل بود، کنار همان دیوار کثیف کنار پنجره، و هی سیگار میکشیدم و به این هم حتما فکر میکردم که دقیقا از کی تو آنهمه زشت شدی. مثلا اگر کافه کا بسته نشده بود، مثلا اگر ویدا نرفته بود ایتالیا، میرفتم و به روی خودم نمی آوردم که ویدا را میشناسم اصلا و از همان کیک های هویج خمیری بدمزه اش سفارش میدادم. مثلا اگر کافه کا اینقدر مزخرف نبود که بسته شود و دیگر اثری ازش نباشد ممکن بود با شکیب آنجا قرار بگذارم و هر بار که میگوید دوستت دارم به چالش بکشمش و عصبانی و شود هی حرف نزند و هی حرف نزند و من تنها تنها هرچه را که باید به تو میگفتم به شکیب بگویم. مثلا اگر کافه کا هنوز بود، مجبور میشدم از جلوی خانه تان بگذرم و فکر کنم چرا باید این همه حالم از آن ساختمان بهم بخورد. کافه کا نیست و من به خودم اصرار میکنم که تو نبوده ای هرگز. کافه کا را برچیده اند و اینهمه سال که با تو کافه نرفته ام آمار کافه های کثیف دوست داشتنی با غذاهایی که مزه ... میدهند را از دستم برده. بورژوای خندانی شده ام به قول انجمنی ها که لانجین پاتوقم است. حیران میان خیابان ها میچرخم و نه کافه کا هست، نه تو و نه هیچ جایی برای بوی سیگار گرفتن ...